دردمندیم و آن دوا این است راحت جان مبتلا این است نقش رویش خیال می بندم در نظر نور چشم ما این است دل ما جان خود به جانان داد دولت و دین دو سرا این است عقل بیگانه رفت و عشق آمد یار سرمست آشنا این است همه با اصل خویش واگردیم ابتدا آن و انتها این است هر که فانی شود بقا یابد رو فنا شو که خود بقا این است نعمت الله هر که دید بگفت مظهر حضرت خدا این است شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46303