موج و حباب و قطره درین بحر ما یکیست نقش و حباب گرچه هزارند با یکیست درمان درد دل چه کنم ای عزیز من از دوست می رسد همه درد و دوا یکیست ما و شرابخانه و رندان باده نوش فارغ ز دو سرا بر ما دو سرا یکیست تمثال صدهزار در آئینه رو نمود دیدیم آن یکی و همه نزد ما یکیست گر آشنای خویش شوی نزد عاشقان معشوق و عشق و عاشق و آن آشنا یکیست چون عقل احول است دو بیند غریب نیست بنگر به عین عشق که شاه و گدا یکیست سید ز جود خویش وجودی به بنده داد معطی نعمة الله ما و عطا یکیست شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46331