آب جویای آب این عجب است سر آب و سراب این عجب است ما حبابیم و عین ما آب است جام عین شراب این عجب است گر کسی مست شد ز می چه عجب باده مست خراب این عجب است روز و شب آفتاب می گردد در پی آفتاب این عجب است موج گوئی حجاب دریا شد ما ز ما در حجاب این عجب است نقش خود را خیال می بندم تا ببینم به خواب این عجب است می خمخانهٔ حدوث و قدم خورده ام بی حساب این عجب است زاهدی دیده ایم گیلانی سخت مست و خراب این عجب است این چنین گفته های مستانه خوانده ام بی کتاب این عجب است طالب وصل نعمت اللهم آب جویای آب این عجب است شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46333