موجود حقیقی به جز از ذات خدا نیست مائیم صفات و صفت از ذات جدا نیست جز عین یکی در دو جهان نیست حقیقت گر هست تو را در نظرت غیر مرا نیست عشق است مرا چاره و این چاره مرا هست درد است دوای تو و این درد تو را نیست هرجا که تو انگشت نهی عین حقست آن زین نیست معین که کجا هست و کجا نیست چون است بقای همه و باقی مطلق چیزی که بود قابل تغییر و فنا نیست آن دم که دمیدند دم آدم خاکی بود آن دم ما زان همه دم جز دم ما نیست سرمست شراب ازل و جام الستیم در مجلس ما ساقی ما غیر خدا نیست ما ماهی دریای محیطیم کماهی ماهیت ما را تو نگر تا که که را نیست سید چو همه طالب و مطلوب نمایند عاشق نتوان گفت که معشوق نما نیست شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46346