ای دلارام من و ای دل شکن
وی کشیده خویش بیجرمی ز من
از نظر رفتی، ز دل بیرون نهیی
زان که تو شمعی و جان و دل لگن
جان من جان تو، جانت جان من
هیچ کس دیدهست یک جان در دو تن؟
زندگیام وصل تو، مرگم فراق
بینظیرم کردهیی اندر دو فن
بس بجستم آب حیوان، خضر گفت
بیوصالش جان نیابی، جان مکن
غم نیارد گرد غمگین تو گشت
ور بگردد بایدش گردن زدن
جانها زان گرد تو گرددهمی
جان ادیم و تو سهیل اندر یمن
بهر تو گفتهست منصور حلاج
یا صغیر السن یا رطب البدن
شیر مست شهد تو گشت و بگفت
یا قریب العهد من شرب اللبن
پیش مستان تو غم را راه نیست
فکرت و غم هست کار بوالحسن
هر که در چاه طبیعت ماندهست
چارهاش نبود ز فکر چون رسن
چون که برپرید، کاسد گشت حبل
چون یقینی یافت، کاسد گشت ظن
هم زبان بیزبانان شو، دلا
تا به گفت و گو نباشی مرتهن
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۱۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4636