مطرب عشق ساز ما بنواخت به نوا جان بینوا بنواخت در خرابات ساقی سرمست درد ما را به صد دوا بنواخت گرچه بنواخت جان عالم را پادشاه است و این گدا بنواخت می نوازد به لطف عالم را دل این خسته بارها بنواخت مبتلای بلای او بودم چاره ای کرد و مبتلا بنواخت شاهد غیر در سرای وجود به نهان خاطر مرا بنواخت شهرتی یافت در جهان که به عشق نعمت الله را خدا بنواخت شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46383