چشم ما روشن به نور او بود این چنین چشم خوشی نیکو بود روبروی خویش بنشیند چو ماه آئینه گر ساده و یک‌رو بود دل به دریا رفت و ماه در پیش حال دریا عاقبت تا چو شود عشق سرمست او می‌نوشد مدام عقل مخمور و بگفت و گو بود هر که باشد بندهٔ سلطان ما بر در او پادشه انجو بود از ازل یاری که دارد دولتی تا ابد دایم به جست و جو بود نعمت‌الله میر سرمستان ما است میر میران نزد او میرو بود شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46448