هر که چون ما غرقهٔ دریا بود واقف اسرار ذوق ما بود در دو عالم هر که آن یک را شناخت عارف یکتای بی همتا بود مجلس عشقست و ما مست و خراب صحبت رندان ما اینجا بود دل به میخانه کشد عیبش مکن میل دل دایم سوی مأوا بود مبتلائیم و بلا را طالبیم چون بلای خوش از آن بالا بود چشم ما روشن به نور روی او است این چنین چشم خوشی بینا بود نعمت الله رند و سرمستی خوش است گرچه با تنها بود تنها بود شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46456