نقطه در دایره نمود و نبود بلکه آن نقطه دایره بنمود نقطه در دور دایره باشد نزد آن کس که دایره پیمود اول و آخرش به هم پیوست نقطه چون ختم دایره فرمود دایره چون تمام شد پرگار سر و پا را به هم نهاد آسود به وجودیم و بی وجود همه به وجودیم ما و تو موجود همه عالم خیال او گفتم باز دیدم خیال او ، او بود خوشتر از گفته های سید ما نعمت الله دگر سخن نشنود شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46471