عشق او با جان ما پیوسته شد زنده آمد دل از آن پیوسته شد آب چشم ما به گلشن رو نهاد غنچه گشت و خوش خوشی گلدسته شد عشق سرمست است و می گوید سرود عقل مخمور است از آن دل خسته شد مرغ دل در دام زلف او فتاد سر نهاد و مو به مو پابسته شد تا به او پیوست جان من تمام از همه کون و مکان خوش رسته شد در دل من غیر او را راه نیست خانهٔ خالی ورا در بسته شد نعمت الله عاشقانه جان بداد رند سرمست از جهان وارسته شد شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46530