یاری که خیال دوست دارد عمری به خیال می گذارد عالم چه بود به نزد عارف نقشی که نگار می نگارد هر دم نقشی برد ز عالم در دم نقشی دگر برآرد در آینه چون کند نگاهی لطفش جامی به او سپارد مائیم و دل شکسته چون دوست پیوسته شکسته دوست دارد بحری است که آب رحمت او بر ما شب و روز نیک بارد چون اصل عدد یکی است سید آن یک به هزار می شمارد شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46608