عقل از اینجا بی خبر او ره به بالا کی برد مرغ وهم ار پر بسوزد ره به مأوا کی برد عقل مخمور است و میخانه نمی داند کجاست این چنین شخصی به میخانه شما را کی برد مجلس عشقست و سلطان ساقی و رندان حریف هر گدای بی سر و پا را به آنجا کی برد از لب شیرین یوسف هر که یابد بوسه ای کی برد شکر به مصر و نام حلوا کی برد دم مزن از معرفت با ما در این بحر محیط مرد عاقل آب دریا سوی دریا کی برد رستم دستان زبردستی کند با این و آن گر به دست ما فتد او دست از ما کی برد نعمت الله هر چه می یابد مسمای ویست با چنین کشف خوشی او اسم اسماء کی برد شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46611