این که گوئی نعمت الله جان سپرد جان سپرد و جان با ایمان سپرد جان به جانان دل به دلبر داد و رفت جان از این خوشتر دگر نتوان سپرد در هوای گلستان عشق او جان چو غنچه با لب خندان سپرد بندگی کرد او به صدق دل تمام ظاهر و باطن به آن سلطان سپرد بود میخانه سبیل خدمتش رفت و آن منصب به این و آن سپرد جان امانت بود با وی مدتی خوش امینانه به آن جانان سپرد دیگری گر جان به دشواری بداد سید سرمست ما آسان سپرد شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46628