یک دم بی می نمی توان بود بی می خود حی نمی توان بود بی عشق دمی نمی توان زیست بی ساغر می نمی توان بود ما سایه و عشق یار خورشید بی بودن وی نمی توان بود بی جام شراب و عشق لیلی مجنون در حی نمی توان بود مستیم و خراب و لاابالی بی نالهٔ نی نمی توان بود تا کی غم این و آن توان خورد در ماندهٔ کی نمی توان بود بی بود وجود نعمت الله والله که شی نمی توان بود شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46634