جیب شب آفتاب چون بگشود از گریبان روز رو بنمود شب امکان خیال بود نماند هست روز و وجود خواهد بود غیر او نیست ور تو گوئی هست او به خود دیگران به او موجود عقل چون شب برفت و روز آمد خاطر ما از این و آن آسود یک حقیقت که آدمی خوانند گه ایاز او به نام و گه محمود عالمی را به رقص آورده قول مستانه ای که او فرمود نعمت الله گرد نقطهٔ دل همچو پرگار دایره پیمود شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46646