هر کسی را عنایتی فرمود این عنایت همه به ما بنمود تا ببیند به نور خود خود را چشم خود هم به روی ما بگشود طینت ما ز خاک میخانه است میل ما جز به می نخواهد بود هر که آمد به خلوت دل ما در بهشت آمد و خوشی آسود آتش عشق سوخت عود دلم خوش بود آتشی چنین بی دود آینه هم ز جود پیدا شد دل خود را هم او ز خود بربود از سر ذوق گفته ام سخنی به ازین گفتهٔ دگر که شنود چون وجود است هرچه می یابم غیر او نیست در جهان موجود می و جام و حریف و ساقی اوست نعمت الله این چنین فرمود شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46653