هستی ما همه بود به وجود نفسی بی وجود نتوان بود بنماید یکی به نقش و خیال در دو آئینه آن یکی دو نمود جسم و جان ، جام و می ، دل و دلدار هر چه دارد همه به ما بنمود همچو پرگار بود دل پر کار نقطه نقطه محیط را بنمود اول و آخرش به هم پیوست ظاهر و باطنش ز هم آسود لیس فی الدار غیره دیار هر موحد که بود این فرمود نعمت الله که میر مستان است در میخانه بر جهان بگشود شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46657