عقل چندان که خود بیاراید در نظر هیچ خوب ننماید خاکساری است آبرویش نیست با دم سرد باده پیماید بستهٔ او مشو که حیف بود کار عاشق ز عقل نگشاید کشتهٔ عشق شو چو زنده دلان گر تو را عمر جاودان باید هر که با عاشقی شود همدم از دم او دمی بیاساید به عدم عالمی رود ز وجود به وجود جدید باز آید نعمت الله جان به جانان داد خوش بود گر قبول فرماید شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46670