تو آب روشنی، تو درین آب گل مکن
دل را مپوش، پردهٔ دل را تو دل مکن
پاکان به گرد دل به تماشا نشستهاند
دل را و خویش را ز عزیزان خجل مکن
دل نعره میزند که بکش خویش را ز عشق
ور جمله جان نگردی، دل را بحل مکن
مس را که زر کنند یکی علم دیگر است
زینها که میکنی نشود زر، بهل مکن
دوری بگشت این تن کز دل بگشتهیی
سی سال دور باشد، سی را چهل مکن
چیزی که زیر هاون افلاک سوده شد
این سرمه نیست، دیده از آن مکتحل مکن
هنگامههاست در ره، هر جا مایست، رو
بیگاه گشت روز، تو خود مشتغل مکن
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۴۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4669