بیا به دیدهٔ ما روی یار ما بنگر بیا به نور خدا پرتوی خدا بنگر بیا و دُردی دردش ز دست ما برکش بیا به درد دل و آن گهی دوا بنگر نظر ز غیر فروبند و چشم دل بگشا به مردمی نظری کن خوشی بیا بنگر بیا بیا که تو بیگانه نیستی از ما به آشنائی ما رو در آشنا بنگر توئی و وعدهٔ فردا و روی او دیدن ببین به چشم من امروز حالیا بنگر اگر تو آینهٔ دل زدوده ای به صفا نگاه کن تو در آئینه و مرا بنگر چو سید ار تو ندیدی جمال او به یقین بیا به دیدهٔ ما در جمال ما بنگر شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46803