بیا با یوسف کنعان به سر بر چو ما با او در این زندان به سر بر به دلبر دل سپار و جان به جانان خوشی در خدمت جانان به سر بر چه گردی گرد اغیاران شب و روز به جز یاران و با یاران به سر بر برابر دار تا سردار گردی به سرداری به سرداران به سر بر به سوی ما بیا و آب و جو درین دریای بی پایان به سر بر دمی با زاهد مخمور بنشین بیا با میر سرمستان به سر بر خرابات است و ساقی نعمت الله توهم با سید رندان به سر بر شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46817