نقش بندی می کند هر دم خیالش در نظر هیچ نقاشی نمی بیند چنین نقشی دگر ماخیال عارضش بر آب دیده بسته ایم لحظه ای بر چشم ما بنشین و دریا می نگر آنکه زاهد در قیامت طالب دیدار اوست می توان دید این زمان در دیدهٔ صاحب نظر غرقهٔ آبی و تشنه سو به سو گردی مدام همدم جام مئی وز همدم خود بی خبر در سرابستان جان جانانهٔ خود را طلب او مقیم خانه ، تو سرگشته گردی در به در گرچه از نور ولایت خرقه ای پوشیده ای خرقه بازی کن به عشق او و ازخود در گذر نعمت الله رند سرمست است و با ساقی حریف روح محضست او ولی در صورت اهل بشر شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46819