بوسه بده خویش را، ای صنم سیم‌تن ای به خطا، تو مجوی خویشتن اندر ختن گر به بر اندرکشی، سیم‌بری چون تو کو؟ بوسهٔ جان بایدت، بر دهن خویش زن بهر جمال تو است، جندرهٔ حوریان عکس رخ خوب توست خوبی هر مرد و زن پردهٔ خوبی تو، شقهٔ زلف تو است ورنه برون تافتی نور تو ای خوش ذقن آمد نقاش تن، سوی بتان ضمیر دست و دلش درشکست، باز بماندش دهن این قفص پرنگار، پردهٔ مرغ دل است دل تو بنشناختی از قفص دل شکن پرده برانداخت دل از گل آدم چنانک سجده درآمد ملک، گشت به دل مفتتن واسطه برخاستی گر نفسی ترک عشق پیش نشستی به لطف کی چلپی کیمسن چشم شدی غیب بین، گر نظر شمس دین مفخر تبریزیان، بر تو شدی غمزه زن مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4685