ساقیا جام خوشگوار بیار آبروئی به روی ما باز آر عاشقان مست و عاقلان مخمور رند میخانه زاهد بازار دل ما خلوتی است خوش حالی لیس فی الدار غیره دیار بحر و موج و حباب و جو آبند چار نام و یکی بود ناچار یک شرابست و جام رنگارنگ یک وجود و کمال او بسیار نوش کن جام و می به شادی ما تا که گردی ز عمر برخوردار نه شرابی که این و آن گویند آن چنان می که باشدش خمار جور او راحت دل و جان است حاش لله کجا بود آزار هر که انکار نعمت الله کرد به خدا نیستش مگر اقرار شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۸۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46860