رند مستیم و عشق شورانگیز عقل مخور گو ز ما پرهیز ساقیا خم می بیار آن دم خم می بر سر حریفان ریز بر در می فروش خوش بنشین از سر کاینات هم برخیز جاودان گر حیات می‌جوئی جان و جانان به همدگر آمیز گر حلیمی تو بردباری کن آب دیده به خاک ایشان ریز بر سر خاک عاشقان چو رسی قصر شیرین بساز و هم شبدیز همچو فرهاد میل خسرو کن گو مترس از صلابت پرویز عشق شیرین گرش بود فرهاد عشق سرمست و خنجر سر تیز عقل مخمور و إرهٔ عمری به ازین نیست هیچ دست آویز دامن سیدم به دست آور به ازین نیست هیچ دست‌ آویز شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46871