خاک میخانه بر سر ما ریز جام می را بگیر و بر ما ریز بر در میفروش خوش بنشین از سر هر دو کون هم برخیز عین ما را به عین ما بنگر قطره و بحر را به هم آمیز بزم عشقست و عاشقان سرمست تو اگر زاهدی ز ما پرهیز فتنه در چار سوی جان افتاد از هیاهوی عشق شورانگیز عشق مست است و میزند بی باک تیغ برّان و خنجر سر تیز من سر سید است در دستم به از این خود کجاست دست آویز شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46885