جام خوشی ز دُردی دردش چو ما بپرس مانند دردمند ز دردش دوا بپرس نقش بلا مگو تو که آرام جان ماست لطفی کن از کرم چو ببینی ز ما بپرس ما بنده ایم و حضرت او پادشاه ماست با پادشه بگو که ز حال گدا بپرس از عقل بی خبر ، خبر عشق او مجو سریست عشق او ز دل ما بیا بپرس بگذر خوشی به کوی خرابات عاشقان از رند مست لذت ذوق مرا بپرس ما محرمیم در حرم کبریای او اسرار او ز محرم آن کبریا بپرس از ما مپرس قصهٔ دنیا و آخرت اما ز سیدم خبری از خدا بپرس شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46895