غلغلهٔ عاشقان مجلس کوی غمش سلسلهٔ اهل دل حلقهٔ موی غمش در خم چوگان غم دل شده غلطان به سر شادی آن سر که او گردد و کوی غمش این دل مسکین من خرم و دلشاد شد تا به مشامم رسید شمهٔ بوی غمش مست می غم شدم شادی مستان غم میل ندارم به هیچ جز که به سوی غمش گفت من و گوی او راحت قلب حزین جست دل و جوی جان دیدن روی غمش بی سر و بی پا منم همدم رندان غم سرخوشم و می روم بر سر کوی غمش درد غم و درد او آمده درمان ما سید ما شد به جان بندهٔ خوی غمش شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46941