دختری بر باد داده غنچهٔ خندان گل بلبل سرمست مانده واله و حیران گل خوش گلستانی و در وی عندلیب جان ما هر زمانی داستانی سازد از دستان گل صحبت گل را غنیمت دان و گل را برفشان زانکه نبود اعتماد عمر بر پیمان گل گل بود عمر عزیز ما چو دیدی درگذشت یک دو هفته بیش نبود رونق دوران گل عندلیب گلشن عشقیم و گل معشوق ماست گر چه باشد بی وفا گل آن ما ، ما آن گل هر که می خواهد که گل چیند نه اندیشد زخار دامن گل چیدم و دست من و دامان گل نعمت الله از برای گل به بستان می رود گر نه گل چیند چه کار آید سرابستان گل شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46983