چه خوش باشد گرت باشد فراغت از همه عالم فراغت خوش بود جانا اگر چه باشد آن یک دم اگر همدم همی خواهی چو ما با جام همدم شو و گر محرم همی جوئی مجو جز خویش را محرم خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست بیا و نوش کن جامی که خوش وقتی شوی در دم خیال نقش روی او و نور دیدهٔ ما بین که سرمستانه در خلوت نشسته هر دو خوش با هم دوای دردمندان است و درد عشق او خبر از ما کسی دارد که نوشد می ز جام جم شراب شوق می نوشم سخن از عشق می گویم رایة الله فی عینی و عینی عینه فافهم برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری حریف نعمت اللهم فراغت دارم از عالم شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46992