تا جمالش دیده ام حیران شدم همچو زلفش بی سر و سامان شدم آفتاب حسن او چون رو نمود من چو سایه از میان پنهان شدم جام درد و دُرد عشقش خورده ام مبتلای درد بی درمان شدم مطرب عشاق شعری خوش بخواند من به ذوق آن غزل رقصان شدم در خرابات مغان مست و خراب همدم ساقی میخواران شدم نقد گنج عشق او دادم از آن ساکن کنج دل ویران شدم بندهٔ سید شدم از جان و دل در دو عالم لاجرم سلطان شدم شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47007