توبه از زهد و زاهدی کردم در خرابات مست می گردم می خمخانهٔ حدوث و قدم شادی روی عاشقان گردم خاطر کس ز من ملول نشد ننشسته به دامنی گردم دُردی درد دل همی نوشم دردمندانه همدم دردم زن دنیا و آخرت چه کنم رند و مست و مجرد و فردم عاشق و صادقم گواهانم اشک سرخست و چهرهٔ زردم بندهٔ سید خراباتم هر چه فرمود بنده آن کردم شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47014