شکر گویم که توبه بشکستم وز غم ننگ و نام وارستم در خرابات عشق مست خراب با حریفان به ذوق بنشستم هستی او کجا و من ز کجا من به خود نیستم به او هستم بگسستم ز خویش و بیگانه باز با اصل خویش پیوستم نور چشم است و در نظر دارم نظری کن به چشم سرمستم دست با دوست در کمر کردم آفرین باد بر چنین دستم بندهٔ سید خراباتم کمر خدمتش به جان بستم شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47050