ای هفت دریا گوهر عطا کن وین مس‌‌ها را پرکیمیا کن ای شمع مستان، وی سرو بستان تا کی ز دستان؟ آخر وفا کن بگریست بر ما، هر سنگ خارا این درد ما را، جانا دوا کن ای خشم کرده، دیدار برده این ماجرا را یک دم رها کن احسان و مردی، بسیار کردی آن مردمی را اکنون دو تا کن ای خوب مذهب، ای ماه و کوکب در ظلمت شب چون مه سخا کن درد قدیمی، رنج سقیمی گرد یتیمی، از ما جدا کن گر در نعیمم، در زر و سیمم بی‌تو یتیمم، درمان ما کن من لب ببستم، درغم نشستم بگشای دستم، قصد لقا کن مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4715