در خرابات مغان مست وخراب افتاده ایم توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتاده ایم عاشقان را همدم جامیم و با ساقی حریف فارغیم و در دهان شیخ و شاب افتاده ایم دیدهٔ ما تا خیال روی او درخواب دید گوشه ای بگزیده ایم و خوش به خواب افتاده ایم گر نه فصل هجر می خوانیم این گفتار چیست ور نه بحث وصل داریم از چه باب افتاده ایم ما ز پا افتاده ایم افتادگان را دست گیر کز هوای جام می در اضطراب افتاده ایم تا ز سودای سر زکفش پریشان گشته ایم مو به مو چون زلف او در پیچ و تاب افتاده ایم نعمت الله در کنار و ساغر می در میان بر در میخانه مست و بی حجاب افتاده ایم شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47156