با من صنما دل یک دله کن گر سر ننهم، آن گه گله کن مجنون شده‌‌ام، ‌‌از بهر خدا زان زلف خوشت یک سلسله کن سی پاره به کف، در چله شدی سی پاره منم، ترک چله کن مجهول مرو، با غول مرو زنهار، سفر با قافله کن ای مطرب دل زان نغمهٔ خوش این مغز مرا، پرمشغله کن ای زهره و مه زان شعلهٔ رو دو چشم مرا، دو مشعله کن ای موسی جان، شبان شده‌یی بر طور برو، ترک گله کن نعلین زدو پا بیرون کن و رو در دشت طوی، پا آبله کن تکیه گه تو حق شد نه عصا انداز عصا، وان را یله کن فرعون هوا، چون شد حیوان در گردن او رو زنگله کن مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4719