چشم من شد به نور او روشن نظری کن به نور او در من هر خیالی که نقش می بندم بود آن یوسفی و پیراهن جام گیتی نما به دست آور تا نماید تو را به تو روشن کنج میخانه جنت الماویست خوش بهشتیست گر کنی مسکن دست ساقی ما بگیر و ببوس سرخود را به پای او افکن عاشق مست چون سخن گوید عقل مخمور می شود الکن گر تو هستی محب سید ما دل رند شکسته را مشکن شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47220