گوش کن تا بشنوی اسرار او چشم بگشا و ببین انوار او روشن است از نور رویش چشم ما لاجرم بیند به او دیدار او هر زمان او را بود کاری دگر کار خود بگذار و بنگر کار او ما خراباتی و رند و عاشقیم اوفتاده بر در خمار او غیر او در آتش غیرت بسوخت کی بود با یار غار اغیار او صورت و معنی به همدیگر نگر هم موثر بین و هم آثار او نعمت الله بر سر دار فنا خوش برآید تا بود سردار او شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47324