درآ در مجلس رندان ببین این ذوق مستانه رهاکن گوشهٔ خلوت بیا در کنج میخانه طلب کن عشق سرمستی که او ساقی یارانست چه میجوئی ز عقل آخر که حیرانست و دیوانه خیال عقل و عشق او هوای ذره و خورشید کمال علم و وصل او حدیث شمع و پروانه مرید پیر خمّارم خم میخانه می نوشم به نزد من چو من رندی چه باشد جام پیمانه دوای دردمندان را ز گنج کنج دل می جو که درد عشق او گنجست و دل کنجیست ویرانه در میخانه را بگشا صلا دادیم رندان را خراباتست و مطرب عشق و ساقی مست و جانانه بیا ای ساقی رندان که دور نعمت الله است حریفانند می گردان زهی بزم ملوکانه شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47376