توئی که راحت جانی و دیده را دیده توئی که مثل جمال تو دیده نادیده فروگرفت خیالت سواد مردم چشم چنانکه نیست تمیز از خیال تا دیده مرا دلیست چو آئینه روشن و صافی نگاه کرده در آئینه و تو را دیده ندیده دیدهٔ من در جهان به جز زویت خوش است این نظر دیدهٔ خدا دیده اگر چه موج محیطیم و عین دریائیم به غیر ماست که ما را ز ما جدا دیده به سوی مردم دیده نظر کن و بنگر که نور دیدهٔ خود را به چشم ما دیده هزار چشمه ز چشمم روان شود هر سو از آنکه دیده به عین تو چشمها دیده کسی که دیدهٔ بیگانه بین فرو بندد هر آینه بودش دیدهٔ آشنا دیده منم که عارف و معروف نعمت اللهم ز لا اله گذشته بلای لا دیده شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47384