آن کیست کلای کج نهاده بر بسته میان و برگشاده بگشوده در شرابخانه مستانه صلای عام داده رندانه درآمده به مجلس بر دست گرفته جام باده سلطان خود و سپاه خویشست گه گشته سوار و گه پیاده در کنج دل خرابهٔ ما گنجی ز محبتش نهاده شاهانه به تخت دل نشسته جان همچو غلام ایستاده بر هر طرفش هزار سید هستند خراب و اوفتاده شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47398