آمده‌یی بی‌گه، خامش مشین یک قدح مردفکن برگزین آب روان داد ز چشمه‌ی حیات تا بدمد سبزه ز آب و ز طین آن می گلگون، سوی گلشن کشان تا بگزد لاله رخ یاسمین راح نما روح مرا، تا که روح خندد و گوید سخنی خندمین درکشد اندیشه گری دست خود چون که برافشاند یار آستین گردن غم را بزند تیغ می کین بکشد کان حلاوت ز کین بام و در مجلس افغان کند کاغتنموا القهوة یا شاربین گوش گشا جانب حلقه‌ی کرام چشم گشا، روشنی چشم بین سجده کند چین چو گشاید دو چشم جعد تو را بیند پنجاه چین خرمی‌‌‌‌اش بر دل خرم زند سوی امین آید روح الامین مادر عشرت چو گشاید کنار بازرهد جان ز بنات و بنین بس کنم و رخت به ساقی دهم وز کف او گیرم در ثمین مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4740