بیا بر چشم ما بنشین که خوش آب روان بینی دمی از خود بیاسائی سر آبی چنان بینی در آ در گوشهٔ دیده کناری گیر از مردم که بر دست و کنار آنجا کنارش در میان بینی خیال عارضش جوئی در آب چشم ما می جو که نور دیدهٔ مردم درین آب روان بینی به بحر ما خوشی چون ما در آ با ما دمی بنشین که ما را عین ما هم چون محیطی بی کران بینی نشان و نام خود بگذار بی نام و نشان می رو چو بی نام و نشان گشتی به نام او نشان بینی حریف بزم رندان شو که عمر جاودان یابی به میخانه در آ با ما که میر عاشقان بینی ز سید جام می بستان و جام و می به هم می بین بیابی لذتی چون ما اگر این بینی آن بینی شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47437