عالم جامست و فیض او می بی او همه عالم است لاشی او را نبود ظهور بی ما ما را نبود وجود بی وی ای عقل تو زاهدی و ما رند در مجلس ما میا برو هی یا رب که مدام باد ساقی تا می بخشد مرا پیاپی گوئی که ز باده توبه کردی زنهار مگو چنین کجا کی هر زنده دلی که کشتهٔ اوست جاوید چو جان ما بود حی مستیم و حریف نعمت الله می بر کف دست و گوش بر نی شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47505