از جرعهٔ جام لایزالی مستیم و خراب و لاابالی افتاده خراب در خرابات فارغ ز وساوس خیالی بگذار حدیث دی و فردا معشوق چو حاصل است حالی در میکده رو شراب در کش ز آن جام مروق زلالی می سوز چو شمع در غم عشق می نال که خوش به عشق نالی بنگر که ز عشق نی بنالید با این همه بی زبان دلالی ماه نظرت چو کامل آید خواهی قمر است و خواه لالی من ذره ام و نگار خورشید خورشید ز ذره نیست خالی سید مست است و جام بر دست در مجلس عشق لایزالی شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۴۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47515