دل به دریا ده که دریادل شوی وز وجود این و آن حاصل شوی تو توئی بگذار و از ما در گذر چون گذشتی از منی واصل شوی می محبت ، عشق ساقی ، ما حریف ذوق اگر داری بیا قابل شوی ما ز دیائیم و دریا عین ما تو چه موجی در میان حایل شوی جان به جانان دل به دلبر گر دهی جان جانان دلبر و هم دل شوی خلق و حق با یکدگر نیکو بدار چون بداری این و آن عادل شوی نعمت الله را بگو ای جان من گنج اسما جمله را حامل شوی شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47533