نبود چنین مه در جهان، ای دل همین جا لنگ شو
از جنگ میترسانی ام؟ گر جنگ شد، گو جنگ شو
ماییم مست ایزدی، زان بادههای سرمدی
تو عاقلی و فاضلی، دربند نام و ننگ شو
رفتیم سوی شاه دین، با جامههای کاغذین
تو عاشق نقش آمدی، همچون قلم در رنگ شو
در عشق جانان جان بده، بیعشق نگشاید گره
ای روح این جا مست شو، وی عقل این جا دنگ شو
شد روم مست روی او، شد زنگ مست موی او
خواهی به سوی روم رو، خواهی به سوی زنگ شو
در دوغ او افتادهیی، خود تو ز عشقش زادهیی
زین بت خلاصی نیستت، خواهی به صد فرسنگ شو
گر کافری میجویدت، ور مؤمنی میشویدت
این گو برو صدیق شو، وان گو برو افرنگ شو
چشم تو وقف باغ او، گوش تو وقف لاغ او
از دخل او چون نحل شو، وز نخل او آونگ شو
هم چرخ قوس تیر او، هم آب در تدبیر او
گر راستی، رو تیر شو، ور کژروی، خرچنگ شو
ملکیست او را زفت و خوش، هر گونهیی میبایدش
خواهی عقیق و لعل شو، خواهی کلوخ و سنگ شو
گر لعل و گر سنگی، هلا، میغلط در سیل بلا
با سیل سوی بحر رو، مهمان عشق شنگ شو
بحریست چون آب خضر، گر پر خوری نبود مضر
گر آب دریا کم شود، آن گه برو دلتنگ شو
می باش همچون ماهیان در بحر آیان و روان
گر یاد خشکی آیدت، از بحر سوی گنگ شو
گه بر لبت لب مینهد، گه بر کنارت مینهد
چون آن کند، رو نای شو، چون این کند، رو چنگ شو
هرچند دشمن نیستش، هر سو یکی مستیستش
مستان او را جام شو، بر دشمنان سرهنگ شو
سودای تنهایی مپز، در خانهٔ خلوت مخز
شد روز عرض عاشقان، پیش آ و پیش آهنگ شو
آن کس بود محتاج می، کو غافل است از باغ وی
باغ پر انگور ویی، گه باده شو، گه بنگ شو
خاموش همچون مریمی، تا دم زند عیسی دمی
کت گفت کندر مشغله یار خران عنگ شو؟
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۳۴
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4758