چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او؟
عنبر نی و مشک نی، بوی وی است بوی او
سلسلهییست بیبها، دشمن جمله توبهها
توبه شکست، من کی ام؟ سنگ من و سبوی او
توبه شکست او بسی، توبه و این چنین کسی؟
پرده دری و دلبری، خوی وی است، خوی او
توبهٔ من برای او، توبه شکن هوای او
توبهٔ من گناه من، سوخته پیش روی او
شاخ و درخت عقل و جان، نیست مگر به باغ او
آب حیات جاودان، نیست مگر به جوی او
عشق و نشاط گستری، با می و رطل ساغری
میرسد از کنارها غلغل و های هوی او
مرد که خودپسند شد، همچو کدو بلند شد
تا نشود زخود تهی، پر نشود کدوی او
سایه که باز میشود، جمع و دراز میشود
هست ز آفتاب جان، قوت جست و جوی او
سایه وی است و نور او، جمع وی است و دور او
نور ز عکس روی او، سایه ز عکس موی او
ای مه و آفتاب جان، پرده دری مکن عیان
تا ز فلک فرودرد پردهٔ هفت توی او
چیست درون جیب من، جز تو و من حجاب من
ای من و تو فنا شده، پیش بقای اوی او
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۴۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4771