الف و میم و معرفت گفتیم گوهر معرفت نکو سفتیم ساقی ما عنایتی فرمود می خمخانه را به ما پیمود آنکه هم ناظر است و هم منظور نور چشم است و از نظر منظور در همه آینه نموده جمال آینه روشنست خوش به کمال هستی و هر چه هست بی او نیست ور تو گوئی که هست نیکو نیست به تعیُن یکی هزار نمود بی تعین یکی تواند بود به وجودند این و آن موجود بی وجود ای عزیز نتوان بود هر چه موجود بود از اشیا همه باشند مظهر اسما از مسمی تو اسم را می جو موج و دریا به عین ما می جو اسم و عین است و روح و جسم چهار ظل یک ذات باشد آن ناچار اسم اعظم طلب کن از کامل زان که کامل بود بدان واصل شاه نعمت‌الله ولی : مثنویات : شمارهٔ ۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47738