هین کژ و راست می‌روی، باز چه خورده‌یی؟ بگو مست و خراب می‌روی، خانه به خانه، کو به کو با که حریف بوده‌یی؟ بوسه ز که ربوده‌یی؟ زلف که را گشوده‌یی؟ حلقه به حلقه، مو به مو نی تو حریف کی کنی، ای همه چشم و روشنی خفیه روی چو ماهیان، حوض به حوض، جو به جو راست بگو، به جان تو، ای دل و جانم آن تو ای دل همچو شیشه‌‌‌‌ام خورده می‌ات، کدو کدو راست بگو، نهان مکن، پشت به عاشقان مکن چشمه کجاست تا که من آب کشم، سبو سبو؟ در طلبم خیال تو دوش میان انجمن می نشناخت بنده را می‌نگریست رو به رو چون بشناخت بنده را، بندهٔ کژرونده را گفت بیا به خانه هی، چند روی تو سو به سو عمر تو رفت در سفر، با بد و نیک و خیر و شر همچو زنان خیره سر، حجره به حجره، شو به شو گفتمش ای رسول جان، ای سبب نزول جان زان که تو خورده‌یی بده، چند عتاب و گفت و گو؟ گفت شراره‌یی ازان، گر ببری سوی دهان حلق و دهان بسوزدت، بانگ زنی، گلو گلو لقمهٔ هر خورنده را درخور او دهد خدا آنچه گلو بگیردت، حرص مکن، مجو مجو گفتم کو شراب جان؟ ای دل و جان فدای آن من نه‌‌‌‌ام از شتردلان تا برمم به‌های و هو حلق و گلوبریده با، کو برمد ازین ابا هر که بلنگد او ازین، هست مرا عدو عدو دست کزان تهی بود، گرچه شهنشهی بود دست بریده‌یی بود، مانده به دیر بر سمو خامش باش و معتمد، محرم راز نیک و بد آن که نیازمودی اش، راز مگو به پیش او مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۵۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4778